Monday, June 11, 2012
گامی نوین در عرصه ی پریشانی

خواب می بینم که آخرین امتحانمه و من هیچی نخوندم. تصمیم دارم چرت و پرت بنویسم.
نمیدونم امتحان ساعت ده و نیمه یا یازده، به هر حال ساعت یه ربع به یازده ست و من کلی دورم.
از در میام بیرون و ماشینمو نمیبینم. دزد بردتش.
با بدبختی راه میفتم.
توی راه میفهمم خودکار و اینا هیچی ندارم. یکی پیدا میشه میگه من بهت خودکار میدم.
میرسم اونجا میفهمم اصن امتحان مال اون درس نیس که. یه درس دیگه س.
جزوه ی درس رو از یکی میگیرم نگا میکنم، همه ش از این مدلیاست که "فلان چی را تعریف کنید". و من حتی نمیتونم از روی این فلان چی بخونم. یه کلمه ش یادمه که تو مایه های " یدسپرزد" بود.

خب رسما به آدم بیلاخ نشون بدن. بهتر نیست آیا؟
Subscribe in a reader
1 Comments:
Anonymous Anonymous said...
من یه کرمی دارم که بدجوری درخطره.
شما نمیدونی چیکارش کنم؟
سر بزنید منتظرم …

Post a Comment

 Subscribe in a reader

پیامهای قدیمی تر