Saturday, September 25, 2010
لبخند بزن، بگو سلام
استاد امید دارد. احتمالا فقط همین برایش باقی مانده.به من میگوید من از شما انتظار دارم که بزنی تو دهن اینا. شما می تونی. با توانی که از شما سراغ دارم می تونی.
دلم نمی آید بهش بگویم کلا سرکار است. فوقش بتوانم لبخند بزنم.
بفرما کامنت
Subscribe in a reader
2 Comments:
حاجی 2زاری
said...
ای بده آدم کم بیاره
ای بده
Sun Sep 26, 07:30:00 PM
کفتار
said...
زمان مَمَّد پیرپَکاجَکی
گاو و گوسفندها از باس.ن اچبر قنجی تناول می کردند و به یارو می گفتند قاتل، الان از مال دوتا دیگه نوش جان می کنند و بهش میگن امیرکبیر ایران.
Tue Sep 28, 03:18:00 PM
Post a Comment
<< Home
دوستان
sunnyman
نقطه توخالی
غبار افکار
من برای گفتن حرفی به میان شما آمده ام…
دامپزشک کوچولو
درخت کوچک من به باد عاشق بود
آشوب
رز
یه پسر 19 ساله
مهتاب پرست
Yahoo! Messenger
مافیا !
پرنده مهاجر
سهیل ستاره
Turquoise
تب 40 درجه
گفت بی گو
بینگالا
Unknowable
نگارخونه
به سادگی
My View
RezhA
دسی ژن
تب حرف
کلیمانجارو
دستپاچه
خاله پینه دوز
آسمانی
Loud Silence
نیمه خالی لیوان
رونوشت بدون اصل
هزار فصل
فکرم درد می کند
در مکانی خلوت
جنگل تازه به پا کن
روزهای مبادایی که گاهی نمی آیند
پسکوچه های ذهنم
پسر معمولی
من و اتاقم
من ، خودم و نیما
گواش
زیتون
غرور صورتی
زمزمه های بیصدای من
کاهو سکنجبین
مه زاد
مریم بانو
شال و کلاه
پدرام
انارام
پدیده در بلاگ اسپات
پدیده در پرشین بلاگ
اتاق مصطفا
Wild Side
هواپیمای سقوط کرده
هستم آیا؟
ایمیل من
اگر خواستید روی این دیوار یادگاری بنویسید . . .
Subscribe in a reader
برخی از حقوق متنهای نوشتهشده در این وبلاگ برای نویسنده
محفوظ
ند.
قالب این وبلاگ نیز توسط
سایکو
تهیه شده و حقوق مربوط به آن هم
محفوظ
است.
پیامهای قدیمی تر
ای بده
گاو و گوسفندها از باس.ن اچبر قنجی تناول می کردند و به یارو می گفتند قاتل، الان از مال دوتا دیگه نوش جان می کنند و بهش میگن امیرکبیر ایران.