
نکبت ترین روز ها انگار همیشه شنبه اند.
روزهایی که از خواب بیدار می شویم و می بینیم که هیچکس نیست.
روزهایی که بیدار می شویم و یادمان می افتد که نفرین فرودگاه ما را هم گرفته است.
روزهایی که بنزین نداریم.
روزهایی که پف چشمها تا ظهر می ماند.
روزهایی که باید دروغ بگوییم.
روزهایی که باید به استادها تلفن کنیم.
روزهایی که باید خوش برخورد باشیم.
روزهایی که باید به فضولها لبخند بزنیم.
روزهایی که نباید درباره خواهر و مادر کسی صحبت کنیم.
روزهایی که باید زودتر کپه مان را بگذاریم تا تمام شوند.
همین شنبه های چندش.