با خانم دوست که سوار تاکسی می شویم مجبوریم عقب بنشینیم. یک آقای 6-25 ساله هم میگوید مستقیم ومی نشیند کنار من . طبق معمول همیشه اول کیفش را روی پایش می گذارد ، روزنامه اش را روی کیف پهن می کند و مشغول می شود. من هم طبق معمول همیشه اول فکر میکنم که اشتباه می کنم ولی معلوم می شود که درست احساس کرده ام.
دو هزار تومانی را که از کیفم در می آورم خودش را جمع و جور میکند. دوهزاری را به راننده میدهم و میگویم :"هرجا شد نگهدارید."
مرد خودش را بیشتر جمع و جور میکند ، تاکسی که می ایستد می گویم :" این کرایه این آقا ست . ایشون همین جا پیاده میشند."
مرد زل می زند به من ، می گوید : " من اینجا پیاده میشم؟؟!؟"
میگم : "بله پیاده میشید"
میگه : " نه! من اینجا پیاده نمیشم. من جلوتر پیاده میشم."
میگم : " نه شما همین جا پیاده می شید چون بلد نیستین تاکسی سوار شین."
چند لحظه همینطوری خشکش میزنه. بهوش که میاد میگه : "اگه پیاده نشم مثلا چیکار میکنی؟"
میگم : "پیاده نشو تا ببینی چیکار میکنم. "
میگه : " میخوای چیکار کنی؟ هیچ کاری نمی تونی بکنی میخوای زنگ بزنی 110؟ اصلا خودتم باید پیاده شی ، همینجا افسر هست ببینم می خوای چیکار کنی" و پیاده می شود.
در ماشین را محکم گرفته ، در را محکمتر می کشم تا بسته شود و به راننده تاکسی می گویم راه بیفتد.
مرد می گوید : " دیدی مال این حرفا نیستی !". راننده اسکناس ها را می شمرد که بقیه پول مرد را بدهد!
میگویم : " آقا این پول را من دادم لطفا راه بیفتین"
چند دقیقه ای طول میکشد که حالیش کنم قضیه چه بوده.
دوزاری که می افتد میگوید : "تو این دوره زمونه زنها باید خودشون یه پا مرد باشن آقا" . روی صحبتش با مسافر صندلی جلو ست.