همه کودکان درون من
یکیشون گرمشه
یکیشون بغل میخواد
یکیشون شیطونه
یکیشون ببر بنگاله
یکیشون آرومه
یکیشون سردشه
یکیشون دلش مهمونی میخواد
یکیشون دوست داره
یکیشون خوابه
یکیشون بداخلاقه
یکیشون میخواد اما نمیشه
یکیشون از دیوار راست میره بالا
یکیشون اشکاش بند نمیان
یکیشون مودبه
یکیشون سرش تو کتابه
یکیشون لاله
یکیشون یه پیشی یه ملوسه
یکیشون خجالتیه
یکیشون میخواد بره
یکیشون غش غش می خنده
یکیشون بیزاره از همه چی
یکیشون مهربونه
یکیشون فکرهاش یه جا بند نمیشن
یکیشون اگه بهش دست بزنی چندشش میشه
یکیشون عین سگ میمونه
یکیشون پی قرتی بازیه
یکیشون حقشو میگیره
یکیشون حوصله هیچ کسی رو نداره
یکیشون از تو حیاط رفته تو بالکن طبقه اول
یکیشون مشغول برنامه ریزیه
یکیشون خاموشه
یکیشون تشنه زندگیه
یکیشون شده اما نمیخواد
یکیشون دلش تنگ میشه
یکیشون ببعی یه
یکیشون دل گنده ست
یکیشون مودی یه
یکیشون خونسرده
یکیشون تیک ایت ایزی یه
یکیشون . . .
.
.
.
.
واقعا چه باید کرد با اینا؟!؟
پ.ن.: گه گیجه دارم ( ایشالا دیگه گه گیجه که میتونم داشته باشم؟! قول میدم که توش نه فاک داشته باشه نه یادی از خواهر و مادر کسی بکنم . مطمئن باشید که النگوهاتون نخواهد شکست)
پ.ن.: Femme Like You
..