من و شب

شب گفت تنهاییم جفتمان
به شب گفتم همه دارند ضدحال می زنند این روزها
شب سکوت کرد
با هم غصه خوردیم
با هم خوابیدیم
من اما باز هم خوابم نبرد
و شب این را نفهمید
مثل تو
و من باز صبر کردم
مثل خودم
تا اینکه شب هم قطع کرد
مثل تو
و من ماندم منتظر روز
.
.
به روز گفتم تنهاییم جفتمان
روز گفت جفتمان؟ من که تنها نیستم!
و من مثلا نیشخندش را ندیدم .
.
همان شب گویا بهتر بود.
پ.ن. :
شب گفت تنهاییم جفتمان.......