Monday, December 25, 2006
PAUSE



هوممم.........گویا ستایش من رو هم به بازی شب یلدا دعوت کرده (یعنی اینکه باید 5 مورد از چیزایی که خواننده هام درباره من نمیدونن بگم و بعد 5 نفر دیگه رو معرفی کنم تا ادامه بدن )

1- اولین اقدام به خودکشی من در سن 4 سالگی بود که میخواستم رگ دستم رو با چاقو بزنم . یادم نمیاد چرا منصرف شدم .

2- خیلی مودی ام ، فاصله حال خوب تا حال بدم و بالعکس یک ثانیه ست و تعداد آدمهایی که میتونم بدون زجر کشیدن چند ساعت متوالی باهاشون باشم دقیقا دو نفره . شاید بخاطر همینه که آدمها رو بطرز وحشتناکی راحت از زندگیم حذف میکنم .

3 – از اینکه کسی بهم دست بزنه چندشم میشه یعنی اصلا از هرگونه تماس فیزیکی بدم میاد حتی دست دادن و روبوسی کردن ، حالا چه طرف خانوم باشه چه آقا ، چه آشنا چه غریبه . فقط همون دو نفر هستند که از این قاعده مستثنی هستن.

4 – قسمت خوشمزه تر غذا رو میذارم آخرین لقمه میخورم تا مزه ش تو دهنم بمونه واسه همین اگه حالم خوب باشه همبرگر رو گرد میخورم یعنی جوری که مرکزش که خوشمزه تره میمونه واسه آخر .

5 - وقتی ویرم بگیره که یه کاری رو بکنم حتما میکنم حتی اگه اونکار بدترین چیزی باشه که میشه فکرشو کرد . ( موارد لجبازی جدا از این مورد محاسبه میشوند )

( از اینجا به بعد جزو بازی نیست ، فقط همینجوری مرض گرفتم که بازم بگم )

6- تا جایی که بشه صبح ها تا ظهر میخوابم و شبها تا 3-4 بیدارم .

7- بعضی از روزها رو به " کاری نکردن " میگذرونم یعنی توی رختخواب میمونم و نیمه خواب و نیمه بیدار خیالبافی میکنم که خیلی هم کیف میده . آخرین بار تا 4 بعدازظهر تو رختخواب بودم بعدم مجبور شدم بلند شم .

8 – فلسفه م اینه که : یا خالی یا لبریز ، یعنی مثلا اگه غذایی رو دوست داشته باشم تا خرخره میخورم ،یا اگه از آهنگی خوشم بیاد انقدر پشت سرهم همون یه دونه آهنگ رو گوش میدم تا بس بشه .

9 – دلم واسه خیلی از کسانی که باید تنگ بشه تنگ نمیشه .

10- روزنامه رو از آخر به اول میخونم ولی طوریکه صفحه آخرش که جالبتره بمونه واسه آخر .

11- موهام با سرعت عجیبی داره سفید میشه و فکر کنم در آینده نزدیک هم میگرن خواهم گرفت ( فعلا فقط مقدمه شه )

12 – موقع رانندگی بوق نمیزنم ولی ممکنه فحش بدم .

13 – موقع گریه کردن ممکنه یهو یه جوک یادم بیاد و خب ، خنده م بگیره .

14- به شدت استعداد اعتیاد دارم و میدونم اگه معتاد بشم هیچوقت ترک نمیکنم .

15 – بعضی وقتها ( که کم هم پیش نمیاد ) قسمت گفتاری مغزم قفل میشه و من هیچی برای گفتن ندارم .

16- خیلی خرم .

17 - خب دیگه مرضم تموم شد بنابراین دیگه چیزی نمیگم .


نفرهای بعدی که من به ادامه این قرتی بازی دعوتشون میکنم : Sunnyman , نقطه توخالی ، بینگالا ،سامان،دستپاچه
خوشحال میشم اگه قبول کنید .
Subscribe in a reader
0 Comments:

Post a Comment

 Subscribe in a reader

پیامهای قدیمی تر