یلدا
هزارتا شب ِ از این یلدا تر دیده ام که هر کدام به قاعده صد سال ، بلکمم بلند تر بوده اند . اینکه نهایتا یک دقیقه بیشتر است .
اما امشب ،
با اینهمه جوجه نشمرده ،
هندوانه ها که هیچ ، خیابان ها ، اتوبان ها هم برای من یلدا می شوند هی .
اصلا چه معنی دارد خیابانی که همین سر صبحی کنسرو ِ آدم و ماشین بوده برای من یلدا بشود؟ آنهم هی ؟
انگار که چی بشود مثلا؟
من که خودم فهمیده بودم تنها نیستم ، فقط جدام .
*
میگویم بد نبود اگر تو یک دختر داشتی که اسمش را میگذاشتی یلدا و اجازه میدادی هر از گاهی مرا خاله صدا بزند تا یاد آن دخترک هم مهدکودکیم بیفتم. میدانی که من هیچوقت صلاحیت بچه داشتن نداشته ام .
پ . ن . : نگفتم؟ حتی یلدا ها هم صبح میشوند .