بوی شراب میزند...........
میدونی من از اولشم – یعنی از وقتی که کلاس اول دبستان بودم – دیکته هامو خودم تنهایی مینوشتم ، از روی کتاب . نمره هم خودم میدادم . بعضی وقتا هم نوزده میدادم که طبیعی باشه .
اهل مناطق گرمسیری هم هستم یه چیزی تو مایه های جنگلهای حاره ای و اینا . شایدم گرمتر .
و فرآیند بسیار پیچیده ای رو طی کردم .
حالا نمیدونم چی شده که منتظر میشم بهم بگن و من بنویسم و انگار حتما یکی باید بیاد نمره بده .
همیشۀ خدا هم که یه وجب برف روم نشسته .
وتازه ،
فرآیند بسیار پیچیده ای رو هم پیش رو دارم .
*
دیدی آدم شادیشو که با بعضیا تقسیم میکنه ، شادیه نیست و نابود میشه؟ اما غم و ناراحتی رو که باهاشون تقسیم میکنی کم که نمیشه زیاد هم میشه.
پ.ن. : اینو وقتی نوشتم که یادم افتاد چه خوبه که مجبور نیستم شادیهای کوچولومو با تو تقسیم کنم .
*
- ببخشید شما پدر و پسرید؟
-- نه من پسرم اون هم پدرمه .
- !!! خب منم که همینو گفتم؟!
-- اِ؟! من فکر کردم میگین من پدرم اون پسرمه.