Friday, May 05, 2006
Diary :
شیرین ولی تلخم ........





خیلی وقته که چیزی ننوشتم.

این روزها گاهی بارون میاد ، گاهی هوا دو نفره ست و گاهی این دو نفر همون دونفره .

همه میگن بی معرفتی . میگن تحویل نمیگیری ما رو . میگن پیدات نیست . میگن ...میگن....میگن....... اما من مدتیه که دیگه نمیشنوم . جای آرامش مدتهاست که تو ذهنم خالیه . اینه که گذشتن برام آسون شده . چون حافظه درازمدتم هنوز خیلی چیزا رو پاک نکرده . پس جا برای چیزی نیست .

هرکی هم میگه میفهمم دروغ میگه .

همه چی تو ذهنم چرخ میزنه....اینکه بهش گفته بود که تو خانواده خیلی فهیم و خوبی داری ، ما خیلی شبیه همیم ..... و من میدونم این فهیم و خوب در واقع چه گندیه .......حداقل از دور میدونم ....اینکه حرفهایی زده بود که من میزنم ....شاید هزاران نفر دیگه هم همونها رو میگن . کلمه ها هم عمومی شدن . من یه جمله یاحتی یه کلمه میخوام فقط برای خودم .

توی ذهنم همه هستن . کسایی که میخوامشون و کسایی که نمیخوام . حتی آدمایی که پرونده شون تو ذهنم خالیه اما به هر حال وجود داره . یه جایی اون جاها ، اون وسطها ست و فضا رو اشغال کرده .

من بین ادمها گم میشم . بیشتر ازهمه بین موهای رنگ کرده و دماغهای سر بالا گم میشم. بین خنده های بلند غیرطبیعی و جمجمه های پر از کرم پودر. و میترسم که هیچوقت پیدا نشم . هر چند که حتی نمیدونم پیدا بودن بهتره یا گم شدن .
آدمهای دیگه ازین جینگولکها که به ناخن آویزون میکنن میخوان و نگاههای معنی دار ، سالسا و مهمونی بالماسکه.اما من نمیدونم چی میخوام . میدونستم، اما گم شد .
من با آدمهایی میگردم که هیچکدوم taste من نیستن .ولی من تحمل میکنم . گاهی هم نمیکنم . مهم هم نیست اما گاهی بهش فکر میکنم . به اینکه این taste من چه چیز مزخرفیه .

من برای چیزهایی می جنگم که بهشون اعتقادی ندارم و میدونم که به پیروزی میرسم . پیروزی ای که همیشه عین نابودی بوده برام . اما من برنده میشم و به چیزی میرسم که نمیدونم باید باهاش چیکار کرد . و حتی مطمئن نیستم که نبرد بعدی برام ارزش داشته باشه .

حس میکنم جریانی داره منو با خودش میبره . جریانی که همیشه سعی کرد خودمو ازش دور نگه دارم . جریانی که شاید واقعا برام بهتره اما مطمئن نیستم که دلخواه من باشه . نمیخوامش و در برابرش مقاومت میکنم ( هنوز ) .

هنوز یعنی تا وقتی بتونم .

خلاصه اینکه ، وحشی بودم ، رام شدم ، کرک و پرم ریخت ، اما هنوز آدم نشدم .

*

دلم برای خودم تنگ میشه .



**********

جهت رفاه حال 3 دسته از عزیزان یه سیستم کامنت جدید گذاشتم :
1- اونایی که کامنت تو گلوشون گیر کرده بود .

2- اونایی که داشتن از فضولی میمردن که ببینن بقیه چی نوشتن .

3- اونایی که تو این مدت نتونسته بودن اینجا فحش بدن و عقده هاشونو بازگشایی کنند و دیگه داشتن خفه میشدن .

(لطفا فعلا از سیستم کامنت پایین استفاده کنید تا ببینم اون قبلی درست میشه یا نه )
Subscribe in a reader
0 Comments:

Post a Comment

 Subscribe in a reader

پیامهای قدیمی تر