Wednesday, April 05, 2006
اونی که مونده ، اونی که رفته



اونی که رفته ، رفته وسط یه عالم آدم جدید ، دنیای جدید . توی دنیای جدید خودشو گم میکنه .سعی میکنه سرخودشو گرم کنه ، انقدر گرم که فرصت نکنه فکر کنه یا چیزی رو به یاد بیاره . باید انقدر خودشو خسته کنه که شب ، دو سانت مونده به متکا بیهوش بشه ، حتی اگه هیچوقت بدون شب بخیر خوابش نبرده باشه . نباید هیچ وقتی برای فکر کردن باقی بمونه وگرنه معلوم نیست چی میشه .
اونی که رفته نباید چیزی به روی خودش بیاره ،بالش خیس چیزی نیست که هر کسی اجازه داشته باشه ببینه فقط میتونه لبخند الکی تحویل مردم بده .
اونی که رفته باید دربدر تلفن و اینترنت باشه . باید درگیر باشه . باید خودشو درگیر کنه . باید تا ذره آخراز ظرفیتش استفاده کنه که دیگه نیرویی واسه فکر کردن نمونه،اما وسط یه عالم کار و گرفتاری و بدوبدو ، هی یه چیزی تق تق در میزنه که : اون الان داره چیکار میکنه؟ سردش نیست؟گرمش نیست؟غذا خورده؟خسته س؟ روحیه ش خوبه؟ دلتنگ نیست؟



اونی که مونده صبح که بیدار میشه یه کسی صبح بخیر نمیگه . یادش میره کیت کتشو ببره . توی راه به گنجیشک ها سلام نمیکنه. همه ش سر خودشو گرم میکنه ، گرم میکنه . قرار نیست هیچ sms ای اشتباهی بیاد . قرار نیست کسی شیطونی کنه .
اونی که مونده از خیابونایی رد میشه که خیلی دونفره اند ، سوار ماشینایی میشه که دیگه لازم نیست عجله کنن ، به دودی خیره میشه که مثه عقربه ها ساکن مونده . الکی پرسه میزنه آخرش هم بر میگرده پیش تلفنی که قرار نیست زنگ بخوره ، پیش عکسهایی که آدمهای توش میخندن ، پیش صداهای محو و بوهای کمرنگ شده .
فرقی نمیکنه شام چی بخوره چون دیگه کسی نیست که بپرسه شام چی خوردی؟ بعد می خوابه . نصفه شب از خواب میپره و یهو یادش میاد : شب بخیر نگفتم!! اما گوشی تلفن تو دستش می ماسه و بر میگرده سرجاش .


*.
کدومش بهتره؟
Subscribe in a reader
0 Comments:

Post a Comment

 Subscribe in a reader

پیامهای قدیمی تر