Part I :
فرض کن تو دختری........دو ساله ته و ماشین مورد علاقه تو به زور میدن به برادرت و یه عروسک می چپونن تو بغل تو .
بچه ای اما میفهمی که تو قسمت ماشین برقی های پارک ارم تو رو راه نمیدن ولی همه پسرها میتونن برن تو .
کافیه فقط یه کم بزرگ شی تا تصورت از مردها شکل بگیره : اون عابر نوازشگر یا این مسافر بغلی خیلی خیلی صمیمی توی تاکسی .
فرض کن برای خرید میری تو یه مغازه و غیر از چیزی که میخری مقداری لبخند ، رفتار صمیمانه و حرفهای نیمه خصوصی هم از آقای فروشنده دریافت میکنی و کافیه که فقط یه لحظه پات بلغزه ، همیشه یه عوضی پیدا میشه که بگیردت .
فرض کن تو دختری و با یه ترس همیشگی بزرگ شدی .جوری بزرگ شدی که از این موجودات ناشناختۀ مذکر بترسی چون به تو صدمه میزنند . ترسی که نتیجه تجربه ست .
فرض کن که تو دختری و همه قانون هات رو هم بلدی .
میدونی که گفتن بوسه ت حمل بر بی عفتی میشه و سردیت ، نجابتت رو میرسونه .
میدونی که قراره تو درد بکشی و مادر بشی و اون کافیه 9 ماه صبر کنه بعد پدرمیشه ، حق حضانت رو هدیه میگیره و همه جام می پرسن نام پدر؟
و دقیقا میدونی که تو مهریه عندالمطالبه داری و نفقه و خوشگلی و جوونی امروز تا فردا و به اون تمام چیزهای دیگه رو دادن .
میدونی که فرقی نمیکنه که میخوای از خونه خارج بشی یا از کشور، باید اجازه داشته باشی .
فرض کن که تو دختری و همه عمرت زنهایی رو دیدی که آشپزخونه ها پیرشون کردند و از زندگی هیچی نفهمیدن.
بعد چی میشه؟
ممکنه بخوای تمام اون چیزهایی رو که ازت گرفتن یه جور دیگه جبران کنی .
مکنه موهاتو ماهی یکبار رنگ کنی و وقت فال تاروت رو کنسل کنی که به مهمونی کتی برسی .
ممکنه با آرایش عروسی بری خرید .
حتی ممکنه پیشنهاد بیشرمانه یه عوضی به جای اون کشیدۀ مرسوم با خنده و نگاه خریدارانه جواب داده بشه .
یا صادقانه ترین حرفها رو نتونی باور کنی .
ممکنه یادت بره که مرد رو به شرفش میشناسن .
و از همه مهم تر ،
ممکنه یادت بره که همه مثه هم نیستن .