سيب
سيبي كه در نگاه تو مي چرخد
آدم را وسوسه مي كند .
بيا از اين جهنم فرار كنيم!
اندازه ي همين يكي دو سطر فرصت داريم
از تيررس نگاه اين فرشته ها كه دور شويم
بهشت كه نه
نيمكتي را نشان تو خواهم داد
كه مثل يك گناه تازه
وسوسه انگيز است
بايد شتاب كنيم
اما تو،… بايد مواظب موهايت هم باشي
شاخه هاي اين درخت هاي كنار خيابان
گيره از موي دختران مي ربايند
باد هم كه نباشد
براي پريشاني اين شهر
هزار بهانه پيدا مي شود
حيف است سيب را نچيده بميريم!
حافظ موسوي
******
گيرم كه همون لباس رو هم بپوشي ،
همون كارها رو هم بكني ،
از همون خيابون هم رد بشي ،
همون گنجيشكه هم سر ظهر نشسته باشه لب ديوار ،
حتي همون آشغالها هم ريخته باشه تو جوب ،
بر فرض كه همون آدمها هم از كنارت رد شن ،
همونجوريم از خيابون رد شي ،
همون شعرم واسه خودت بخوني ،
همه اينكارها ر و هم كه بكني بازم اين “ من ” همون “ من ” نميشه كه ، ميشه؟!
*****
پ.ن . 1 : يه زماني يه تزي داشتم كه بطور خلاصه مي گفت گور باباي همه ، الان خيلي بيشتر بهش معتقدم .
******
شعر هفته :
تنم به عرياني رسيد
خرقه لباس تن نشد