Tuesday, May 17, 2005
Image Hosted by hostedpictures.com image host

فرض کن نشستی تو مطب روبروی آقای دکتر و اون داره برات توضیح میده که تو سرطان گرفتی ، از اون ناجوراش.از اونا که دیگه تمومه .
تو همینطور نشستی و اون هم همینطور حرف میزنه و تو همه ش منتظری که تموم شه و بری قسمت بعدی . حرفهاشم گوش نمی کنی چون میدونی که قرار نیست همه چی یادت بمونه .
بعد هی منتظر میشی که ساعت زنگ بزنه و بیدار شی و بری پی کار و زندگیت. اما ساعت زنگ نمیزنه .
کم کم نگران میشی که نکنه خواب بمونی اما ساعت زنگ نمیزنه .
موبایل هم زنگ نمیزنه .
مامانت هم صدات نمی کنه .
حتی تو کوچه هم کسی سروصدا نمیکنه .
بعد تو بیدار نمیشی ،
چون آدم باید قبل از اینکه بخواد بیدار شه خوابیده باشه .
Subscribe in a reader
0 Comments:

Post a Comment

 Subscribe in a reader

پیامهای قدیمی تر