بغض نمی کنم ببین...............میگه : چطوری؟ زندگیت در چه حالیه؟
من ، لبخند میزنم .
لبخند میزنم و نمیگم که یه ماه دیگه درسم تموم میشه و باید برم کلاس ملیله دوزی و سفره آرایی که یاد بگیرم هندونه رو شکل مرغابی قاچ کنم .
نمیگم که امروز برای آخرین بارتو عمرم رفتم پای تخته و تمرین حل کردم . برای آخرین بار ناهار دانشگاه رو خوردم .
نمیگم که 4 سال به جای دانشگاه ،
"دانشگاو" رفتم . 4 سال هدر شدم . که حالم از همه شون به هم میخوره .
نمیگم که یه مشت آدم دوروی پست متظاهر رو دور خودم جمع کردم و از همه شون منزجرم .
نمیگم که موندم بین موندن و رفتن و چه جوری رفتن و چه جوری موندن و یه کار بزرگ .
نمیگم که سیستم زندگی انقدر پیچیده ست که از هر جاش شروع میکنم به فکر کردن توش گم میشم .
نمیگم که یه وقتا حوصله خودمم ندارم . که 22 سالمه و دارم پیر میشم . که نمیدونم آینده م چی میشه . که افتادم تو سرازیری .
نمیگم که 100 برابر ظرفیتم فکر و خیال دارم . که یه عالمه کار ناتموم دارم که دیگه شاید هیچوقت نشه انجامشون داد .
نمیگم که دلم خیلی چیزا میخواد که اجازه نداره بخواد .
نمیگم که همه انرژیم داره صرف حل کردن تضادهای درونیم میشه .
نمیگم که دلم میخواد برم جایی که هیشکی منو نشناسه ، اسمم رو ندونه ، قیافه م یادش نمونده باشه .
اینارم نمیگم که 2-3 نفر رو دارم که هیچوقت تنهام نمیذارن ، که لوسم میکنن ، که هوامو دارن .
نمیگم که دیگه خالی نیستم . پرٍ پرم . که دیگه گمشده ندارم . که قوی ام .که از پس همه چی بر میام . که تحملم زیاده . که منفجر نمیشم فقط کش میام . که میخوام همه چی رو یه جور خوب درست کنم .
نمیگم که اوج جوونیمه ، گاهی خوشحالم ، زیاد میخندم ، شیطونی میکنم ، هوامو دارن .
هیچ کدوم اینا رو نمیگم . فقط لبخند میزنم و میگم :
اگر از حال ما خواسته باشی همگی خوب هستیم و سلام میرسانیم و ملالی نیست جز دوری شما..............
*************
تو در چشم من همچو موجی
خروشنده و سرکش و نا شکیبا
که هر لحظه ات می کشاند به سویی
نسیم هزار آرزوی فریبا
تو موجی
هو موجی و دریای حسرت مکانت
پریشان رنگین افقهای فردا
نگاه مه آلوده دیدگانت
تو دایم به خود در ستیزی
تو هرگز نداری سکونی
تو دایم ز خود می گریزی
تو آن ابر آشفته نیلگونی
چه میشد خدایا.....
چه میشد اگر ساحلی دور بودم؟
شبی با دو بازوی بگشوده خود
ترا می ربودم......ترا می ربودم
ف. فرخزاد