يه تابستون ديگه م رفت و پاييز شد ،
هرچند كه عوض شدن فصلها اصلا حاليم نميشه ،
اومدن بهار و كه از بشور و بساب عيد و مصيبت مهمونا ميفهمم ،
اول تابستون كه گير امتحانها هستم و مثلا ( !!!!!! ) درس ميخونم ،
رسيدن پاييز رو هم از لابلاي جور كردن برنامه كلاسها و هزار جوربرنامه ريزي الكي ميفهمم ، اونم نصفه نيمه ،
زمستون هم كه انقدر گير درسهاي نخونده و امتحان و اينام كه اصلا نميفهمم كي مياد و ميره.
اگه اين درختهاي وليعصر نبودن كه برگهاشون سبز و زرد بشه و بريزه ، فكر كنم همينقدرشم نمي فهميدم.
قبلا كه پاييز مساوي بود با مدرسه ، حالا هم يعني دانشگاه و كلاس و حرفهاي مزخرفي كه ميزنيم و شايعات خاله زنكي و جوك هاي زننده درجه پنج و اينا!
زندگي نيست كه!
خب ديگه خيلي غر زدم!!


يه كمي پاييز لطفآ !!!!!!