Wednesday, August 18, 2004
Funeral!!






براي شادي روح اون مرحوم صلوات ......

********

_ تسليت ميگم ايشالا غم آخرتون باشه ......

_ آره بابا ! از صبح بهشت زهرا و مسجد و خونه و ! پدرمون دراومده!

_ايول بابا! اينجا ام؟! حالا كي شون هست؟
_ نميدونم فكر كنم دختر همسايه شونه....

_ آره مرضي جون ! نميدوني چه خبر بود! همينطوري وانت پشت وانت گل مي آوردن!

_ يه سيني چايي بدين برا اينور كه مردا نشستن...

_ چه خونه اي واقعآ! ميبيني؟ ميگن مال دنيا وفا نداره ها....

_ اينجوري نه زري جون! هسته خرماها رو حتمآ با چنگال دربيار اينجوري اصلآ بهداشتي نيست!

_ تازگيا قبر چقدر گرون شده! تو اين مملكت آدم واسه مردن هم بايد پول بده!

_ اون پسره كه ميگفتي همينه؟!
_ آره...
_ خاك بر سرت با اين سليقه ت!

_ اگرم تو چايي نميخوري وردار واسه خودت بعدآ بده به من!

_ هيس! يواش بابا ! همه جا رو گشتم معلوم نيست كجا قايمش كرده فردا پس فردا كه صداش دربياد بدبخت ميشيم ميره پي كارش....

_ نميدونين آقا كه چقدر آدم خوبي بود! چقدر با گذشت...چقدر با عاطفه......خدا رحمتش كنه...

_ مامان من برم تو پاركينگ با علي اينا بازي كنم؟!

_ خدا مرگم بده! مي بيني دختره بي حيا چطوري لباس پوشيده؟ دوره آخرالزمون شده....

_ مرتيكه عوضي كلاهبردار! معلوم نيست از كجا آورده اين ماشينو خريده......

_ خدا بيامرز اين اواخرا خيلي ياد شما بود....

_ واه واه! حالا بعد عمري يه سرويس حلبي خريده چه پزي ميده مي بيني؟! يادم باشه براي شب هفت اون سرويس مرواريدم رو بندازم!

_ ......نه بابا تو چي كار داري؟ تو بيارش محضر من هرطوري شده خودمو ميرسونم ..مفته از دستمون ميره ها ...آره ..حالا من بعدآ باهات تماس ميگيرم...

_ انقدر گريه نكن هلاك كردي خودتو ، بيا يه كم از اين بخور......

_ غم آخرتون باشه ايشالا .. ميبخشيد كه زودتر خدمت نرسيديم..

_ بيا بشين اينجا پيش من الان ديگه شام رو ميارن!

_ ... ديشب اون خدا بيامرز اومد به خوابم ، گفت به بچه هام بگو تو رو فراموش نكنن ها! تو خيلي حق گردن من داري.....عجب آدم نازنيني بود....

_ تابلو! اينجوري نكن بابا! خيلي ضايع ست!

_ زود باش ! هنوز به اونوريا چايي نداديم!

_ خب عزيزم من الان بايد برم اگه كاري داشتي به موبايلم زنگ بزن خودتم زياد ناراحت نكن...

_ بعله آقا...مرگ حقه...اين شتريه كه در خونه همه ميخوابه....

_ آره رزيتا جون...به همه بچه ها خبر بده...

_ اون بنده خدا م عمرشو كرده بود ....راحت شد ديگه...

_ ذليل شده ! صد دفعه بهت گفتم بالاتر از عمه خانوم نشين!

_ اي بابا!!! پس كي شام ميدن؟! اين خدا بيامرزم لابد اينا از گشنگي كشتنش!

_ اين همون دامني يه كه مامان پارچه شو داده بود بهش؟
_ آره ديگه همونه كه يه قواره شم داد به مينو

_ آره بابا! فقط خرج بيمارستانش شد 3 تومن!

_ ممد!ممد! بپر با سعيد اون جعبه هاي نوشابه رو بيارين..

_ ...البته بنده و اون مرحوم از اول جواني با هم رفيق بوديم....

_ بيا مسي جون! اين همون خواهرزادمه كه ميگفتم
_ به به!ماشالا! هزاااار ماشالا! بزنم به تخته خانوميه برا خودش....

_ آقا اينا ام اين مملكت و به فضاحت كشيدن ....

_ بله بله...براي پونصد نفر...با سالاد و نوشابه....حتمآ 4 جور غذا باشه ها... ما آبرو داريما.....

********

براي شادي روح همه رفتگان صلوات......


Subscribe in a reader
0 Comments:

Post a Comment

 Subscribe in a reader

پیامهای قدیمی تر