Friday, February 20, 2004
هي! همكلاسي!!
مي دوني چقدر ازت متنفرم؟!

****************************

به نظرم بعضي آدما ساخته شده ان براي اينكه هر از گاهي حس تنفر رو به ياد آدم بيارن.اينا همونايي هستند كه هر كارشون آدم رو منزجر ميكنه ، راه رفتنشون ، حرف زدنشون ، خنديدنشون ، نگاه كردنشون.....خلاصه جزئي ترين حركاتشون حال آدم رو به هم ميزنه . فرقي هم نمي كنه كه دختر باشن يا پسر ، پير باشن يا جوون ، آشنا باشن يا غريبه . همسايه ، همكلاسي ، فاميل ، دوست ، آشنا ، يا حتي يه رهگذر، خلاصه همه جا ميشه ازاينجور آدما پيدا كرد و تنها وجه اشتراك همه شونم در حس اشمئزازي هست كه در آدم ايجاد مي كنند و هيچ دليل محكمه پسندي (!!!!!) هم براي اينكه ازشون متنفر باشيم نداريم! ولي خب به قول "محمود دولت آبادي " : حتمآ نبايد كسي پدرت را كشته باشد تا تو از او بيزار باشي. آدمهايي يافت ميشوند كه راه رفتنشان ، گفتنشان ، نگاهشان و حتي لبخندشان در تو بيزاري مي روياند*.
البته شايد تنفر به دليل نياز نداشته باشه ولي توجيه كه لازم داره!حداقل براي خود آدم! و چون نميشه توجيهي پيدا كرد آدم نميتونه ازشون با خيال راحت منزجر باشه!!يعني من كه اينطوريم . مدتها با يكي از همين آدما درباره يه موضوع آحمقانه حرف ميزنم ، در حاليكه احساس ميكنم كه كلمه بعدي كه از دهنش بياد بيرون بهش ميگم كه چقدر حالمو بهم ميزنه ، ولي خب ميدونم كه هيچ وقت نميگم!
خيلي دلم ميخواد يه روز به يكيشون بگم كه چقدر از ديدنش چندشم ميشه ! جالبش اينجاست كه مطمئنم كه آدمهايي هستن كه نسبت به من همين حس رو دارن!
به هر حال نكته اي كه هست اينه كه متنفر بودن از ديگران انرژي آدم رو شديدآ به هدر ميده و ميتونه يه روز آدم رو كاملآ خراب كنه.
پس كاري كه ميكنم اينه كه لبخند ميزنم ، خيلي مودبانه به حرفاي طرف گوش ميدم و فكر نمي كنم كه الانه كه حالم بهم بخوره!


* : كتاب جاي خالي سلوچ
Subscribe in a reader
0 Comments:

Post a Comment

 Subscribe in a reader

پیامهای قدیمی تر