Monday, August 18, 2003
آ خييييييييييييش!
بالاخره تونستم on بشم .اونم از توو خوونه و با كامپيوتر اسقاط دوست داشتني خودم.هيچ فكر نمي كردم كه اينقد برام اهميت داشته باشه ، اصلآ انگار كامپيوتر خود ادم يه صميميت خاصي داره كه كامپيوتر هاي ديگه ندارن ، كامپيوتراي غريبه فقط يه دستگاهن مثه دستگاههاي ديگه ، مث تلفن ، تلويزيون ، ماهواره و ..... ولي كامپيوتري كه آدم بهش عادت ميكنه انگار يه جورايي زنده س و با آدم ارتباط بر قرار ميكنه . آدمو ياد ميل ها و off هايي ميندازه كه ازشون خاطره داره .با يه favorites آشنا. اصلآ انگار يه جورايي با آدم دوست ميشه.(جدآ به خودم تبريك ميگم كه با 20 سال سن با يه كامپيوتر ارتباط عاطفي بر قرار كردم!!!!!!!!)
اما واقعآ بعضي وقتا يه اتفاقايي ميفته كه اولش حرص آدمو در مياره ولي بعد كه عادي شد تازه معلوم ميشه كه جالب هم ميتونسته باشه.فكرشو بكنين آدم 6 تا خط تلفن داشته باشه اونوقت به خاطر يه اشتباه احمقانه از هيچ كدوم نتونه استفاده كنه! آي حرص آدم در مي آد!
همين جا جا داره تشكر كنم از آقاي اديسون كه برق رو اختراع كردن و آقاي پاسكال اينا كه كامپيتر و اختراع كردن ، همين طور از بيل عزيز به خاطر windows و مخلفاتش واز ساير عزيزاني كه نعمت بينظير internet رو براي ما فراهم كردن ، و در پايان براي شادي روح مرحوم گراهام بل كه تلفنو اختراع كرد صلوات بلند ختم كنيد.
Subscribe in a reader
0 Comments:

Post a Comment

 Subscribe in a reader

پیامهای قدیمی تر