Friday, April 18, 2003


به نام خدا

آدم كه شب ساعت 3.30 بخوابد طبيعي است كه فردا صبح تا دير وقت خواب باشد‚ آنوقت ممكن است با صداي زنگ تلفن از خواب بپرد و گوشي را كه بردارد ببيند مادربزرگش است كه سراغ مادرش را ميگيرد.( سراغ مادر مادربزرگ را نه ها! سراغ مادر آدمي كه خواب بوده)آدمي كه خواب بوده هم طفلك نمي داند كه مادرش كجاست و مي گويد : “ شايد رفته باشد خريد“‚در حاليكه مادرش توي حياط بوده.بعد مادربزرگ مي گويد :“ ببخشيد كه بيدارت كردم“ و خداحافظي مي كند.آنوقت آدم خجالت مي كشد وشرمنده ميشود يا خنده اش مي گيرد؟در چنين موقعيتي آدم بايد چه احساسي داشته باشد؟
درسته! من هم دقيقآ همين احساس رو داشتم : “ خواب آلودگي“!

******************

امروز متوجه يك نكته جالب شدم ‚ اونم اينكه كسي هم پيدا مي شه كه وبلاگ منو بخونه! خيلي تعجب كردم !
در ضمن خيلي ممنون از فرزانه جون كه برام off زده بود ( اين همون دوستمه كه اول اسمش “ف“ است!)
و خيلي ممنون از “خواهر كوچيكه “ عزيز كه منو كلي شرمنده خودش كرد.
و يه توصيه هم دارم براي كسايي كه گاهي سري به من ميزنن ‚ اگه اين صفحه رو مستقيم برين پايين‚ اون پايين پايينا ميرسين به دو تا مستطيل آبي كه اگه روي سمت چپي كليك كنين يه صفحه باز ميشه كه بهش ميگن : "guest book" .ازاين وسيله ميشود براي نوشتن استفاده كرد و وسيله خيلي خوبيه براي گفتن نظراتتون ‚(البته شايد خيلي خوب نباشه ولي فكر كنم يه ذره خوب باشه بخصوص براي من كه فعلآ اينجا comments ندارم) اگر هم نخواستين مي تونين از قسمت “ فرستادن نظرات “ به اين آدرس ميل بزنين : nafise_t@yahoo.com
البته pm هم مي تونين بدين .(حالا ببينين من چقد امكانات در اختيارتون ميذارم ها! حالا بازم بگين وبلاگم ابتدائيه و مثل وبلاگهاي آدماي اوليه ميمونه)
Subscribe in a reader
0 Comments:

Post a Comment

 Subscribe in a reader

پیامهای قدیمی تر