به نام خدا
در ميان من وتو فاصله هاست
گاه مي انديشم‚
مي تواني تو به لبخندي اين فاصله را بر داري!
تو توانايي بخشش داري
دستهاي تو توانايي آن را دارد
كه مرا‚
زندگاني بخشد.
چشم هاي تو به من مي بخشد
شور عشق و مستي
و تو چون مصرع شعري زيبا‚
سطر برجسته اي از زندگي من هستي.
(حميد مصدق)
******************
يك قفس شيشه اي‚
با شيشه هايي آنقدر تميز كه هيچ كس نمي بيندشان ‚و هر بار با كوچكترين حركت با سر مي روي توي شيشه و برايت هلهله مي كشند.
و هرگز نمي تواني بشكنيش.اين قفس طي نسل ها به ارث مي رسد و هر بار يك قرباني ميگيرد. هيچ كس تا به حال از آن خلاصي نيافته است.
آنقدر گسترده است كه حتي در قبرستان هم به نوعي درون آن واقع شده اي.
تو را با خودشان همه جا مي برند.در كنار هم مي نيشينيد‚ مي ايستيد‚ غذا مي خوريد‚ حرف مي زنيد‚ مي خنديد‚اما تنها اين تو يي كه توي قفس هستي‚ بقيه با همند.
هر بار كه دستت را دراز مي كني به شيشه هاي سرد نامرئي برخورد مي كند.همه نگاهها تنها از پس شيشه هايي كه تنها تو مي بينيشان به تو مي رسند و اندك محبت اتفاقي شان در ديوارهاي شيشه اي رسوب مي كند و بيشتر توجه بقيه را جلب مي كند.
دست و پا نزن! فايده اي ندارد. احتمالا قبلي ها هم اين روش را امتحان كرده اند‚ اگر جواب داده بود تو مجبور نبودي اينهمه تقاص پس بدهي.شايد سكوت راه چاره اي باشد‚ شايد قبلا كسي اين راه را امتحان نكرده اما احتمالا جواب نخواهد داد.ممكن است آنها تو و قفست را فراموش كنند اما زير بار بقيه چيز ها خرد مي شوي.الان حداقل قفست به جايي زنجير است اما بعدآ يقين پيدا مي كني كه اضافه اي‚ يعني هميشه بوده اي و احتمالا هميشه خواهي بود.
هيچگاه نخواهي توانست خودت را اينجا بكاري. جاي ديگر شايد ( يك دهم درصد امكان دارد) ولي اينجا نه. اينجا به تو احتياجي ندارندهمانطور كه هيچ وقت نداشته اند. و بعد از تو كمي گريه و زاري و بعد هم خلاص.البته ممكن است مرحله “گريه و زاري “ كمي طول بكشد اما مرحله “خلاص“ خيلي زودتر و بيشرمانه تر از آنچه كه فكر مي كني اتفاق مي افتد.
غالبآ روش كار طور ديگريست. پس از مدتي ايمان مي آوري كه براي قفس ساخته شده اي‚از ديگران بار گناهانشان را گدايي ميكنيتا بارت سنگينتر شود و مطمئن تر شوي.كم كم خودت را براي قرباني بعدي آماده مي كني و سر انجام نفر بعد از راه مي رسد و اين بار نوبت اوست‚ همانطور كه زماني نوبت تو بود............