Monday, March 24, 2003
به نام خدا
نو بهارست در آن كوش كه خوشدل باشي
كه بسي گل بدمد باز و تو در گل باشي
من نگويم كه كنون با كه نشين و چه بنوش
كه تو خود داني اگر عاقل و زيرك باشي
در چمن هر ورقي دفتر حالي دگرست
حيف باشد كه ز كار همه غافل باشي
گر چه راهي ست پر از بيم ز ما تا بر دوست
رفتن آسان بود ار واقف منزل باشي


******************

عيد همه مبارك.
سال 81 هم رفت و ازش فقط يه عالم خاطره موند.خاطره كارايي كه كرديم‚حرفايي كه زديم‚جاهايي كه رفتيم‚افتضاحاتي كه به بار آورديم‚كسايي كه مي خواستيم ببينيم و نديديم‚كسايي كه نمي خواستيم ببينيم و هر روز جلوي چشممون بودند‚كسايي كه ضايعشون كرديم‚ كسايي كه ضايعمون كردند‚خلاصه خاطره خنده ها و گريه ها برامون موند. (البته فكر مي كنم رويهم رفته خنده اش بيشتر از گريه اش بود‚گر چه شاديش زياد هم بيشتر از غمش نبود.)
حالا يه تقويم جلومون هست با 365 برگ سفيد ‚ و 525600 دقيقه وقت براي انجام دادن همه كارايي كه آرزوشو داريم ( ولي خب جرأتش رو كه نداريم!) البته اگه خدا نخواد يه كم وقتشو كمتر كنه .خيلي دلم مي خواد بدونم سال ديگه اين موقع كجام و چي كار مي كنم و چه چيزايي به خاطراتم اضافه شده.

اميدوارم همگي سال خوبي داشته باشيم.
Subscribe in a reader
0 Comments:

Post a Comment

 Subscribe in a reader

پیامهای قدیمی تر